متولد روز های بعد از جنگ
.: پاسیاد دفاع :.
مبارزه هم چنان باقیست وکربلا هم چنان جاری...

متولد روزهای بعد از جنگم، پدرم اعصاب و روانی نیست.

چند بار چک آپ کردم، صرع هم ندارم. دکترها سر در نمی آورند!

یک هو موجی می شوم، می شوم بی سیم چی،

من لشکر بیست و هفتی ام، ضعف دارم،

جیره ام تمام شده. حسین قجه ای دارد صدایم می کند.

روی دو کنده زانوگوشه اتاقم،تکیه کرده به آر پی جی اش. از گوشش خون می چکد روی سجاده ساده ام

_ حسین جان! حاج همت داره التماس می کنه برگردی

بی اعتنا، اشاره می کند به محمود شهبازی، دور محمود شلوغ است

نشسته روی هونداXL  اش.

مرتب گاز می دهد

آخر موتور  از جا کنده می شود و محمود را با خود می برد

بر می گردم سمت حسین،پهن شده کف سجاده ام.

_آهای، امداد گر!مادرم سراسیمه می آید توی اتاق:

_ جواد جان خوبی مادر؟

_مادر حسین داره پر می کشه.

مادرم می داند نباید کاری به کارم داشته باشد،

برمی گردد سمت آشپزخانه.

_مادر آن طرف بعثی هاین. نرو نرو ...

محکم می زنم توی سرم.

می رم سه کنج دنج خودم زانوهایم رو بغل می کنم.

 همیشه این موقع ها سر و کله حاج احمد پیدا می شود

می آید آن دستان مردانه اش را که هنوز بوی ضریح زینب (س)

می دهندرا حلقه می کند دورم. این بار جمع شان جمع

است؛ همت هست، محسن وزوایی داره می خندد. اصغر ارسنج سراغ رفقایش را می گیرد و ابراهیم هادی آمده!

... حاج احمد جلو می آید، می خواهند بروند.

یکی یکی التماس شان می کنم: من را هم ببرید

همه شان فقط می گویند:

سید علی را در یاب!!

منبع: یالثارات الحسین631

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
آخرین مطالب ارسالی